تنگ نظر، تنگ چشم، کوته بین، (فرهنگ فارسی معین) : دلش داد گویندۀ راه بین که ترسان بود مرد کوتاه بین، امیرخسرو، زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی، صائب (از آنندراج)، و رجوع به کوته بین شود، کوته اندیش، (ناظم الاطباء) : در او هم اثر کرد میل بشر نه میلی چو کوتاه بینان به شر، سعدی (بوستان)، ، کم بین و تاریک چشم و نزدیک بین، (ناظم الاطباء)
تنگ نظر، تنگ چشم، کوته بین، (فرهنگ فارسی معین) : دلش داد گویندۀ راه بین که ترسان بود مرد کوتاه بین، امیرخسرو، زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی، صائب (از آنندراج)، و رجوع به کوته بین شود، کوته اندیش، (ناظم الاطباء) : در او هم اثر کرد میل بشر نه میلی چو کوتاه بینان به شر، سعدی (بوستان)، ، کم بین و تاریک چشم و نزدیک بین، (ناظم الاطباء)
مثل کوتاه پاچه و بعضی به معنی خرگوش گفته اند، (آنندراج) : بود به سرپنچۀ آهوربای دست درازیش به کوتاه پای، امیرخسرو (در تعریف یوز، از آنندراج)، از خدنگ وی ارچه در هرجای آهوان می شدند کوته پای، امیرخسرو (از آنندراج)، و رجوع به کوتاه پا و کوتاه پاچه شود
مثل کوتاه پاچه و بعضی به معنی خرگوش گفته اند، (آنندراج) : بود به سرپنچۀ آهوربای دست درازیش به کوتاه پای، امیرخسرو (در تعریف یوز، از آنندراج)، از خدنگ وی ارچه در هرجای آهوان می شدند کوته پای، امیرخسرو (از آنندراج)، و رجوع به کوتاه پا و کوتاه پاچه شود
کسی که در سخن گفتن عاجز باشد. آنکه گفتارش فصیح نباشد. کوته زبان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کوته زبان شود، آنکه به علت نداشتن حق، دعوی نتواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کم سخن. آنکه دراززبان نباشد. و رجوع به کوتاه زبانی شود
کسی که در سخن گفتن عاجز باشد. آنکه گفتارش فصیح نباشد. کوته زبان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کوته زبان شود، آنکه به علت نداشتن حق، دعوی نتواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کم سخن. آنکه دراززبان نباشد. و رجوع به کوتاه زبانی شود
آنکه دارای پایی کوتاه است، (فرهنگ فارسی معین)، حیوانات اهلی که پای کوتاه دارند مقابل بلندپا، حیواناتی مانند گوسفند و بز و میش و طیور خانگی چون ماکیان و بوقلمون و اردک، مقابل بلندپا، مانند اسب و اشتر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوتاه قد، (فرهنگ فارسی معین)، جانوری است مانند گوزن خالهای درشت دارد وشاخ او نیز همچو شاخ گوزن شاخ شاخ می باشد، (برهان) (آنندراج)، او را کوتاه پای هم گویند، (برهان)، و آن را کوتاه لنگ نیز گویند زیرا که لنگ به کسر لام به پارسی دری به معنی پای است و پای او کوتاه است و آن را کوتاه بال نیز گویند زیرا که بال مخفف بالا است و بالا به معنی قد است، (آنندراج)، و رجوع به کوتاه پاچه و کوته پاچه و کوته پا شود، به معنی خرگوش هم آمده است با آنکه دست خرگوش کوتاه است نه پای او، (برهان)، خرگوش را نیز کوتاه پای گویند و حال آنکه پای او بلند است و دست آن کوتاه پس بایستی که خرگوش را کوتاه دست گویند، (آنندراج)، خرگوش، (ناظم الاطباء)
آنکه دارای پایی کوتاه است، (فرهنگ فارسی معین)، حیوانات اهلی که پای کوتاه دارند مقابل بلندپا، حیواناتی مانند گوسفند و بز و میش و طیور خانگی چون ماکیان و بوقلمون و اردک، مقابل بلندپا، مانند اسب و اشتر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوتاه قد، (فرهنگ فارسی معین)، جانوری است مانند گوزن خالهای درشت دارد وشاخ او نیز همچو شاخ گوزن شاخ شاخ می باشد، (برهان) (آنندراج)، او را کوتاه پای هم گویند، (برهان)، و آن را کوتاه لنگ نیز گویند زیرا که لنگ به کسر لام به پارسی دری به معنی پای است و پای او کوتاه است و آن را کوتاه بال نیز گویند زیرا که بال مخفف بالا است و بالا به معنی قد است، (آنندراج)، و رجوع به کوتاه پاچه و کوته پاچه و کوته پا شود، به معنی خرگوش هم آمده است با آنکه دست خرگوش کوتاه است نه پای او، (برهان)، خرگوش را نیز کوتاه پای گویند و حال آنکه پای او بلند است و دست آن کوتاه پس بایستی که خرگوش را کوتاه دست گویند، (آنندراج)، خرگوش، (ناظم الاطباء)
پست قد و آنکه قد و بالای وی دراز نباشد، (ناظم الاطباء)، کوته بالا، کوتاه قد، قصیر، (فرهنگ فارسی معین)، کوتاه قامت، قصیرالقامه، کوتوله، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کوته بالا شود
پست قد و آنکه قد و بالای وی دراز نباشد، (ناظم الاطباء)، کوته بالا، کوتاه قد، قصیر، (فرهنگ فارسی معین)، کوتاه قامت، قصیرالقامه، کوتوله، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کوته بالا شود